فکر می‌کنم به‌ش

ولی شاید اصلاً فکر نکردم به‌ش

فکر می‌کنم به‌ش

ولی شاید اصلاً فکر نکردم به‌ش

چهارده: اونی که دربارۀ نونه

این‌جنس هوای پاییزی برای من یادآور عشق‌های گذشته است. یادآوری‌ای که آغشته به حسرت نیست. صرفاً یک‌جور مرور خاطرات و عمری است که برم گذشته. وقتی بارون می‌آد، احساس تنهایی کم‌تری می‌کنم، چراکه جایی از وجودم هنوز چنگی که به تفکر جادویی انداخته رو رها نمی‌کنه و فکر می‌کنم بارون تجسم وجود یک مراقب کیهانیه. مراقب شاید کلمۀ درستی نباشه براش. بگذریم.

تو این یادآوری‌ها، گاهی به نازنین هم فکر می‌کنم، هرچند به معنای متعارف کلمه عشقم نبود، اما خاطره‌های زیادی از همون مدت کوتاهی که با هم حشرونشر داشتیم برام یادگار گذاشته. نازنین انگار تجسد سرشت تراژیک انسانِ خودخواه بود. انسانی که خودخواهی‌ش نه تلاشی بود برای منفعت‌بردن از بقیه نه یه مکانیسم دفاع روانی، بلکه زندانی بود که با خودش حمل می‌کرد هرجا که می‌رفت. 

نظرات 1 + ارسال نظر
جین یکشنبه 14 آبان 1402 ساعت 20:32

زندان بان هم به نوعی زندانیه

همین‌طوره.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد