احساس ضعف میکنم دربرابر شرایط. البته شرایط هم سختتر شده ولی، معنای کلیترش اینه که شخصیت من ضعیفتر شده. احتمالاً این چند وقت اخیر، خیلی سابیده شدم، خیلی خوردم تو درودیوار و احتمالاً کلی تَرَکتوروک برداشتم. تعمیرات شخصیت سختترین کار دنیاست. تا الآن شاید هفت، هشت بار مجبور شدم این کار رو بکنم و دیگه طاقتم طاق شده. خداوندا! یه وقتی هست زندگی سخته ولی تهِ اون سختی یه گشایشی هست که یه مدت بهت مجال تنفس و بازی و شادی میده، ولی الآن حتی اون وقت هم نیست. سختی پشت سختی پشت سختی. بسه دیگه. بسه.
پ.ن.: تعمیرکار شخصیت خوب سراغ دارین؟
مرسی از توضیحاتت. البته راست میگی، اما برای من خیلیش حسیه. مثلا میدونم که منطقی نیست اما ایران اگه انیمیشن خوب هم داشته باشه من نمیبینم. تجربهم از سینمای ایران یا بیکیفیت بوده یا با کیفیت اما خیلی دردناک، لذت نبردم؛ در مورد انیمیشنهای آمریکایی هم همینه، خیلی اساس منطقی نداره. زرق و برقشونو دوست ندارم، شلوغیشون به دلم نمیشینه.
اما ژاپنیها! بهترین خاطرات بچگی منن. من همین دو روز پیش بابا لنگ درازو برای بار چند هزارم دیدم. فیلمنامهاش برام تحسین برانگیزه و سبک انیمیشنش منو به وجد میآره. یه مدتی میشه که توقعم از چیزی که میبینم فقط اینه، این که یا لذت ببرم، یا احساس نزدیکی کنم، و این که بتونم توی اون تایم مشکلاتمو فراموش کنم. از نظر بصری هم راستش خیلی برام مهمه که انیمیشن اونی باشه که دوست دارم. معمولا سادهترا برام جذابترن.
تعمیرکار که نه اما بهنظرم مدام درحال جشن و شادی تکنفره باش بالی. انقدر خوش میگذره. چیپس و ماست موسیر یا بستنی واقعا خوشمزه و فیلمی که همیشه، در همهجور آبوهوایی دوستش داری.
آره بالی. اینم میشه. یا یه چیزی که جدید یاد گرفتم اینه که ذهنم رو روی یه موضوعی متمرکز کنم و تاجاییکه میشه دربارهاش اطلاعات کسب کنم و یاد بگیرم.