فکر می‌کنم به‌ش

ولی شاید اصلاً فکر نکردم به‌ش

فکر می‌کنم به‌ش

ولی شاید اصلاً فکر نکردم به‌ش

بیست و نه

دارم بعد از مدت‌ها رمان ایرانی می‌خونم. مهمانی تلخ، سیامک گلشیری. نامزد دریافت بهترین رمان سال 1380 مهرگان. چه حسی دارم؟ خوب شروع نشد ولی رفته‌رفته بهتر شد و حالا وسط رمان، زدم روی ترمز که بیام پست بذارم. الهام گرفتم؟ نه! شاید نمی‌خوام پیش‌تر برم مبادا بخوره توی ذوقم. البته، من این شخصیت‌ها رو نمی‌شناسم. فکر کنم خود نویسنده هم درک درستی از رامین ارژنگ و تورج نادری و ماهرخ نداره. تا اینجای کار فقط شخصیت شیرین ملموس بوده، به‌خاطر اسمش و غیابش در روایت. این خیلی حرکت ناشایستی از سمت نویسنده‌های ایرانی بود (نمی‌دونم هنوز هم هست یا نه) که اسم شخصیت‌هاشون اسم‌های پربسامد نبود: مهدی، زهرا، حسن، سمانه. اگر می‌خواستم یه مقاله به زبان انگلیسی دراین‌باره بنویسم، اسمش رو می‌ذاشتم The Beyzai Perversion. ولی همچین تصمیمی ندارم. جدا از مقولۀ اسم، اصرار نویسنده‌های ایرانی به بیان و توصیف جزئیات قشنگ نیست. انگار زوریه. مثلاً وسط دیالوگ موقع رانندگی، واقعاً چه لزومی داره توصیف حرکات راننده؟  دیالوگ قراره داستان رو پیش ببره دیگه نه بوق‌زدن راننده یا پایین‌دادن شیشه یا کارهایی از این دست. 

موقع خوندن داستان‌های ایرانی سخت‌گیرتر از همیشه‌ام. احتمالاً به‌خاطر سرخوردگی‌های مداوم از نویسنده‌ها باشه. زباله‌هایی مثل یزدانی‌خرم یا خورشیدفر واقعاً زخم کاری می‌زنن به خواننده از بس بد می‌نویسند. بگذریم.

یه برنامۀ مطالعاتی ریختم که نگو. ده تا سرفصل داره ازجمله فلسفه، تاریخ، زبان‌شناسی و متون کهن. اکثرشون رو هم شروع کردم و دارم می‌خونم. نه خیلی سریع ولی آهسته و پیوسته قراره برم. از همه بیش‌تر برای شاهنامه ذوق دارم که قراره این‌بار در کنارش شاهنامه‌پژوهی و فردوسی‌پژوهی کنم، و تاریخ فلسفۀ کاپلستون که پریروز دو جلدی که کم داشتم از مجموع نُه جلدش رو از شهرکتاب دانشگاه خریدم. هدف خاصی هم ندارم از این برنامۀ مطالعاتی جز پرکردن خلاءهای دانشی. درواقع، باسوادترشدن از چیزی که هستم. مثلاً شروع کردم به خوندن کتاب ایران در نخستین سده‌های اسلامی -که فوق‌العاده کتاب خوبیه- و موقع خوندن فصل اول، دیدم دربارۀ پادشاهی ساسانی کمبود اطلاعات دارم، و کتاب ایران در زمان ساسانیان آرتور کریستینس رو هم شروع کردم به خوندن. یه همچین برنامه‌ای برای سن‌وسال و روحیۀ من مناسبه الآن. چون بی‌تعارف، همیشه یه همچین زندگی‌ای می‌خواستم. وقت داشته باشم کتاب بخونم و پولم از راه ردیف‌کردن کلمه‌ها برسه. یه گروه مطالعۀ تاریخ هم با رفقا داریم راه می‌ندازیم و قراره تاریخ مشروطۀ ایران کسروی رو بخونیم.

مؤسسۀ هم که برامون کارگاه فارسی‌نویسی گذاشته. از این هفته شروع می‌شه. ذوق‌وشوق دارم براش و امیدوارم کلی چیز یاد بگیرم. بهتر بشم خلاصه. پیش برم توی کارم.

این نوشته خیلی زیادی خوش‌وخرمه. ولی مهم نیست. گاهی هم این‌طوریه دیگه.

نظرات 1 + ارسال نظر
بالی سه‌شنبه 8 تیر 1400 ساعت 12:00

ایول بالی. واقعاً از خواندن این اخبار خوشحال شدم.
مقاله‌ی The Beyzai perversion رو هم بنویس که باهات مخالفت کنم:))
یعنی به نظرم حساب بیضایی جداست.

:))) نمی‌نویسم بالی. کار بیضایی در انتخاب اسامی ایرانی درسته ولی تقلید نویسنده‌های دیگه ازش تو این کار غلطه چون بافت قصه‌هاشون با هم فرق داره.
مرسی بالی... منم از خوشحالی تو خوشحال می‌شم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد