فکر می‌کنم به‌ش

ولی شاید اصلاً فکر نکردم به‌ش

فکر می‌کنم به‌ش

ولی شاید اصلاً فکر نکردم به‌ش

پنجاه و سه

آیرانیک: اون دوره‌ای که پریشب گفتم آخرین دورۀ اوج زندگی‌م بوده و بعد از اون انگار تو سراشیبی سقوطی طولانی بودم، درواقع خودش آغاز سقوط بوده. نقطۀ عطف. نقطۀ بی‌برگشت. مرز. حتی در نگاه به گذشته هم نمی‌تونم به این سؤال جواب بدم که باید چی کار می‌کردم؟ وقتی آدم حتی در نگاه به گذشته هم نمی‌تونه ببینه دقیقاً کدوم کارش اشتباه بوده، می‌تونه به این نتیجه برسه که قربانی برآیند نیروها بوده و هیچ تصمیم منفردی باعث اون فروپاشی نشده بوده. حالا می‌گید مقاومت و اراده و این چیزها چی؟ عرضم به حضور انورتون که کشک. گاهی آدم رو به جایی می‌رسونید تا بزنه زیرش و همه‌چی رو ول کنه تا همه‌چی به گا بره. بعد هم قیافۀ طلبکار می‌گیرید که این چه کاری بود کردی؟ سفر خوش عامو!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد