چهارشنبۀ هفتۀ پیش که داشتم از کتابفروشی بر میگشتم، پیاده خیابون ولیعصر رو میاومدم پایین که دیدم بوی سوختن چوب میآد. به اینطرف اونطرف نگاه کردم ببینم منشاء بو کجاست. بعد دیدمش. یکی از این بیخانمانها توی جوب خاکی خیابون آتش روشن کرده و ظرف یکبار مصرف آلومینیومی غذاش رو گذاشته بود روش تا داغ بشه. طرف قیافۀ خاص بهیادموندنیای نداشت، اما وقتی داشتم به آتشش نگاه میکردم، اونم داشت به من نگاه میکرد و این نگاهش تو خاطرم مونده. انگار داشت میگفت ببین این زندگی لاکردار ما رو به کجا رسونده. دیدن این آدمها یا فکرکردن بهشون کار آسونی نیست. اینها درواقع اکثر اوقات نامرئیان. آدمهایی که حتی مدارک شناساییشون رو هم یک جایی تو این مسیر فروختن، هیچ هویت اجتماعیای ندارن و تقریباً بدنهای عریانیاند که ممکنه درمعرض هرنوع خشونت و بیرحمیای قرار بگیرند بدون اینکه بتونن انتقام بگیرن. هیچ عدالتی براشون در کار نیست. هر وقت این آدمها رو میبینم یاد اکانت توییتری اون یارو بریتانیاییه میافتم که همیشۀ خدا مینشست با بیخانمانهای انگلیس حرف میزد و اگه اجازه میدادن عکس میگرفت ازشون و سرگذشتشون رو توییت میکرد. اکثراً آدمهای جالب و باسواد و بامهارتی بودن و از بد روزگار کارشون به بیخانمانی کشیده بود. خیلیهاشون هم به هیچچیزی اعتیاد نداشتن. این دروغودبنگی که به خورد ما دادن که این آدمها معتاد و بیسوادن رو باید ریخت دور. اکثر این جماعت یه روزی مثل بقیه بودن، یا دچار ترومای اقتصادی شدن یا اجتماعی یا چیزی تو همین مایهها و کارشون به اینجا کشیده. کاش منم یه روز مثل همون سر جان نمیدونم چیچی بشم و ازشون عکس بگیرم و سرگذشت اینها رو توییت کنم.
آدم های معتاد و بیسواد شاید جالب نباشن، ولی اگه بشنوم فعل دور ریختن در موردشون به کار میره برام ناراحت کننده است.
این فعل دربارۀ هر قشری به کار بره مشمئزکننده است.
یه کانال یوتوب هست به اسم invisible people که یه آقایی که خودش قبلا بی خانمان بوده با این افراد مصاحبه میکنه و چند نفر هم نجات داده. من اول دنبال کردم ویدیوها رو، دلم میخواست بدونم چی میشه که یه نفر به اونجا میرسه و زندگیشون چطوریه ولی بعد یک مدت دیگه دنبال نکردم چون نخواستم انرژی منفی رو جذب کنم. فکر کردم دایم دیدن و فکر کردن به این موضوع جذبش میکنه و ادامه ندادم.
آره من هم این رو دیده بودم قبلاً. کلاً تصورات غلطم دربارۀ بیخانمانها رو اون یارو انگلیسیه و همین کانال دود کردن.