حسابم تقریباً خالیه دیگه. از سر نیاز رفتم تو تیم صحنۀ یه فیلم کوتاه و این چند روز یا همهش داشتم کار میکردم یا تو ترافیک لوکیشن به خونه بودم. تجربۀ تازه و خوبیه برام. تو کارهای فنّی هم خوبام و قدرت حل مسئلهام هم محک میخوره سر این کار. یعنی تا اینجا که خورده و خوب بوده. دو سه روز هم هست دارم بالأخره رفیق پانجونی رو میخونم و خیلی بامزه است. اراجیف این بابا رفیق پانجونی رو که میخونم قشنگ برام یادآور حضرات صاحبمنصب خودمونه که انگار فقط ازرهگذر ورّاجی و مهملگویی و مسئله درستکردن تونستن به نون و نوایی برسن. خلاصه که رمان خوبیه. رمان epistolary هم هست از قضا؛ یعنی روایت داستان ازطریق نامه است. دیگه اینکه قیمتش هم قیمت چاپ اولشه: 8500 تومن ناقابل. از یه بسته آدامس اربیت ارزونتره. برم بخوابم که فردا 6:30 صبح آفیشام. نمردم و من هم آفیش شدم. کار خدا رو ببین.
مبارکه
زنده باشی سالار