فکر می‌کنم به‌ش

ولی شاید اصلاً فکر نکردم به‌ش

فکر می‌کنم به‌ش

ولی شاید اصلاً فکر نکردم به‌ش

شصت و دو

اگه به خدایی معتقد بودم حتماً ازش تشکر می‌کردم بابت برگشتن توان لذت‌بردن از تنهایی و قدردان عدم حضور دیگران بودن. چهار روز کارکردن بی‌وقفه با دیگران و نداشتن خلوت و انزوا، باعث شد بفهمم تو این کنج دنج چه گنجی پنهان داشتم که با بی‌خردی دنبال تباه‌کردنش بودم. هنوز البته سه روز دیگه از پروژه مونده که شب‌کاریه. امروز باید چند تا کار انجام بدم. کلاس‌های امروز و سه‌شنبه‌م رو با بچه‌هام کنسل کنم و توضیح بدم چرا یک هفته استراحت دارن. برم کلیدسازی. ویرایش و بازنویسی ترجمه رو تموم کنم و بفرستم. الآن بعد از مدت‌ها موکاپات رو گازه و دست‌اندرکار درست‌کردن قهوه است برام. هرچند قهوه‌ای که مونده دیگه کهنه شده ولی قهوۀ خوبیه و خوشمزه می‌مونه. چی بگم دیگه، همینه زندگی.

نظرات 2 + ارسال نظر
بالی سه‌شنبه 16 آذر 1400 ساعت 21:59

دشمنت خسته بالی:*

فدات بشم بالی :*
مرسی که روحیه می‌دی

بالی یکشنبه 14 آذر 1400 ساعت 18:39

ایول بالی.

خسته‌ام بالی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد