هرودوت توی جلد اول کتاب تاریخش دربارۀ بازار ازدواج بابل باستان نوشته، و جالبه در کل. همۀ دخترهای دمبخت رو جمع میکردن و میبردن یه جا و یکی -مثل فروشنده یا کارگزار حراج- شروع میکرده اینها رو مثل برده فروختن. اول از همه زیباترین رو میفروخت و همینطور پیش میرفت تا زیبارویان تموم بشن. مردان ثروتمند برای تصاحب این خوشگلموشگلها رقابت میکردن. بعد که قشنگها ته میکشید، شروع میکرد زشتها و کور و کچلها رو رد کردن، به چه صورت؟ به این صورت که به پسرها و مردهایی که استطاعت خرید خوشگلا رو نداشتن پول میداد که این زشتها و کور و کچلها رو بردارن ببرن. زشتترین دختر رو میآورد و میگفت کی حاضره در ازای کمترین پول ممکن این دختره رو بگیره؟ هر کس حاضر میشد پول کمتری بگیره دختره مال اون میشد. بعد کلاً هم از این قرتیبازیها نداشتن که بابای دختره بخواد دخترش رو بده به کسی که دوست داره.
پولو باباهه می داد؟
نه، از پول فروش قشنگها یه مبلغی کنار میذاشتن برای کور و کچلها.
کلا کانسپت اینکه فروخته بشی تحقیرآمیز هست ولی خب فکر کن حتی فروخته هم نشی، یه پولی بدن که فقط از شرت خلاص شن. دیگه تهشه
:)) آره والا.
بد کثافتی بود و هست انصافاً.
همینطوره.