صدای من رو از درون غارم میشنوید. و از پس بیماری، یا از درون بیماری، هنوز معلومم نیست خوب شدهام یا نه (شما رو به مقدساتتون قسم میدم نیاید آرزوی سلامت و تندرستی و غیره کنید، نیازی نیست جداً). اوضاع چطوره؟ بد نیست در کل. منتهی تعطیلاتی که براش نقشههای فراوان کشیده بودم به گا رفت. ولی مهم نیست. درگیر پروژههای کاری و شخصیام. سه تا رابطۀ خیلی خوب دارم که دارم تقویتشون میکنم، چند تا رو دارم ترمیم میکنم، یا شاید بهتره بگم دارم overhaul میکنم. حدود سی، چهل تا رابطه رو هم ریختم تو کیسه زباله و گذاشتم دم در ماشین آشغالی ببره. حکایت این رابطهها میدونید حکایت چیه؟ حکایت وقتیه که خوشی میزنه زیر دلتون یا قضاوتتون مخدوش میشه و بر میگردید میگید Metallica ال و بل جیمبله و اینهمه گروه بهتر از Metallica تو جهان هست که باید بریم گوش بدیم. و خب میرید گوش میدید و خودتون رو هم گول میزنید که دارید چیزی گوش میدید بهتر از اون. اما حقیقت اینه که Load و Reload، حتی در بدترین ارزیابیها هم باز خیلی آلبومهای بهتر و زیباتر و پیشرفتهتریاند از اون چیزهایی که دارید فیالحال گوش میکنید. اما یادتون باشه: «یارم چو قدح به دست گیرد، بازار بُتان شکست گیرد.»
البته این تمثیل رو جامع و کامل نگیرید.
بهتری بالی؟
بد نیستم بالی. هنوز کامل بر نگشتهام به زندگی نرمال.
تو خوبی بالی؟
نان و شرابو خونده بودی؟
آره، ولی سر اون داستان سیبزمینی و نان، یاد رمان «نان آن سالها»ی هاینریش بُل افتادم.
چه مثالی

+ برات آرزوی سلامت و تندرستی دارم هیییییچی هم نمیتونی بگی چون لابد لازمه که میگیم
بعداً خدمتت میرسم.