فکر می‌کنم به‌ش

ولی شاید اصلاً فکر نکردم به‌ش

فکر می‌کنم به‌ش

ولی شاید اصلاً فکر نکردم به‌ش

پنجاه و شش

خیلی وقته برای کارهایی که می‌کنم منتظر تأیید و تشویق دیگران نیستم. برعکس، فکر می‌کنم هرچی دورتر از چشم بقیه انجامشون بدم، بهتره. برام مطلوب‌تر اینه که اگر کاری که می‌کنم خوبه، بدون تأثیر خارجی خوب بمونه و بهتر بشه و اگر کارم بده، خودم به‌ش پی ببرم و ولش کنم، یا بهترش کنم، یا هرچی. خوش‌تر دارم کمکی که به بقیه می‌کنم شبیه به کمک نباشه؛ شکل دوستی باشه. خیلی وقت‌ها، به‌قول انگلیس‌ها، I go out of my way تا به یکی، که همچین هم دوستم نیست، کمک کنم، اما کاری می‌کنم که طرف کمکم رو به حساب رفاقت بذاره نه چیز دیگه. چون خوشم نمی‌آد شبیه charity worker ها بشم و کم‌کم احساس کنم و بعد هم باورم بشه که خیلی عن خاصی‌ام. تحلیل رفته و می‌رم تو این فرایند. اما من همین‌ام و عوض نمی‌شم.

شاید یه روز اینجا رو بخونی، شاید هم هیچ‌وقت نخونی؛ اما حالا که داریم بهتر خودمون رو به هم معرفی می‌کنیم، دوست دارم این رو درباره‌ام بدونی که من حاضر نیستم حتی یک ریال برای خرید شریکی دسته‌گل برای مراسم ختمِ (بیزارم از دسته‌گل‌های مراسم ختم) مادر همکارم بدم، اما داریم با ه. هر ماه برای گربه‌های حیاط غذای خشک می‌خریم. برام مهم نیست اگر همکارهام فکر کنن خسیس‌ام یا سایکوپث یا مرگ اطرافیانشون به تخممه؛ اما دوست ندارم کسی بدونه به غذاخوردن گربه‌ها اهمیت می‌دم و براش مایه می‌ذارم.

پریروز م. یه تیکه کاغذ آچهار داد دستم که روش یه چیزایی نوشته بود، و پشتش هم. یکی‌ش این بود که زندگی‌ش چطور بعد از مرگ پدرش بدتر شده. نمی‌دونی چقدر تنهایی از هر کلمۀ اون متن‌ها می‌پاشید بیرون. مخصوصاً اون تیکه‌اش که دربارۀ اهمال‌کاری برای مرتب‌کردن خونه‌اش بود. من دربرابر تنهایی آدم‌ها بی‌دفاع‌ترین‌ام. امروز، به لطایف‌الحیل، این فکر رو تو ذهن این پیرمرد تنها جا انداختم که می‌تونم برم خونه‌اش و کتابخونه‌اش رو با هم مرتب کنیم و از شر کتاب‌هایی که دیگه نمی‌خوادشون خلاصش کنم. و دیدم داره به‌ش فکر می‌کنه، دست‌کم، و خوشحال شدم. 

اصلاً نمی‌دونم چرا دارم این‌ها رو می‌گم. اون چیزهای قشنگی که دارم این روزها می‌نویسم به انگلیسی‌اند و منتشر می‌شوند و آن‌ها را هم کسی نمی‌خواند و فیدبک نمی‌دهد. پس why bother؟ 

البته می‌دونم تو دوست داری بخونی و نظر بدی، منتهی همه‌اش تعریف می‌کنی، که فایده نداره.

نظرات 3 + ارسال نظر
حمیرا پنج‌شنبه 1 دی 1401 ساعت 13:40

اگه بخوای به یه آدم کاملاً غریبه، مثلاً به کسی که تو خیابون برخوردی، کمک کنی، چطور میشه طرف کمکت رو به حساب رفاقت بذاره؟

تو یه همچین کانتکستی اون دوستی موضوعیت نداره. کمکت رو بکن و برو.

خانوم ف پنج‌شنبه 17 آذر 1401 ساعت 10:21 http://Khanomef.blogsky.com

رفاقتی بیا یه کمکی هم به من بکن

باشه رفیق

لیمو چهارشنبه 16 آذر 1401 ساعت 08:36

خب الان جمله آخر رو اینطوری گفتی یعنی توقع داری هیچکس تعریف نکنه پدرجان؟
اکثرا میخوان به همینجا برسن که نظر بقیه براشون مهم نباشه و کاری که فکر میکنن درسته رو انجام بدن دیگه.
+ منتشر شد بگو :)

نه دخترم تو تعریف کن اگه خواستی :))
مرتب منتشر می‌شود :)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد