فکر می‌کنم به‌ش

ولی شاید اصلاً فکر نکردم به‌ش

فکر می‌کنم به‌ش

ولی شاید اصلاً فکر نکردم به‌ش

پنجاه و نه

یک هفته‌ای می‌شد که شب‌ها تنها نبودم. نمی‌دونم چرا وقتی یکی دیگه هم هست، سختمه تمرکز کردن روی کارهایی که دوست دارم در خلوت انجام بدم. مثل خوندن کتاب‌هایی که در دست گرفتم یا مقاله‌هایی که بوکمارک کردم یا پرینت گرفتم. نه این‌که دوست داشته باشم تنها باشم، نه. منتهی گاهی احساس می‌کنم باید تنها باشم تا بتونم به خودم برسم. به افکارم، تصمیماتم، برنامه‌هام. خلاصه که، امشب تنهام و ببینم و تعریف کنم.

بعداً نوشت: موزیک موردعلاقه‌ام بابا! اصل قضیه اینه.

نظرات 2 + ارسال نظر
لیمو یکشنبه 18 دی 1401 ساعت 08:48

دوست داری تنها نباشی اما خلوت کنی؟ سخت شد که.

نه دخترم، اشتباه برداشت کردی. مشخصاً دوست ندارم تنها باشم، اما نیاز دارم که گاهی تنها باشم.

خانوم ف شنبه 17 دی 1401 ساعت 22:03 http://Khanomef.blogsky.com

خوب چون شما به درونگرایی پسرم

این رو که می‌دونم دخترم. مسئله‌ام اینه که چی کار کنم که بتونم در حضور دیگران هم با خودم تنها باشم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد