فکر می‌کنم به‌ش

ولی شاید اصلاً فکر نکردم به‌ش

فکر می‌کنم به‌ش

ولی شاید اصلاً فکر نکردم به‌ش

هفتاد و سه: جهانِ پیرِ رعنا را ترحم در جِبِلَّت نیست

نمی‌دونم چی شد و چرا حافظ از سرم افتاد (البته هیچ‌وقت کامل از سرم نیفتاد و این یه اغراقه). از وقتی عقل‌رس شدم تا همین شیش، هفت سال پیش، تو شعر و شاعری و فلسفۀ زندگی و پند و حکمت و عبرت و عرفان و رندی و کنایه و همه‌چی، حافظ برام همه‌چیز بود. هرچی هم که سنّم بالاتر می‌رفت، بیشتر می‌فهمیدم و درکش می‌کردم و کار به جایی رسیده بود که به هرچی فکر می‌کردم یکی دو بیت از حافظ می‌رسید به ذهنم که مسئله رو چکیده و فرموله می‌کرد. بعد حالا نمی‌دونم چی شد، اشباع شدم یا هرچی، ازش فاصله گرفتم و رفتم سراغ دلبرای انگلیسی‌زبانم: الیوت و ییتس، و حتی دلبرای جدید مثل سومیتا چاکرابورتی. ولی خب، تو این سفر آخری، یه تلنگری خوردم و یه ندای بربندید محمل‌هایی به گوشم خورد و دوباره دارم تاتی‌تاتی‌کنان بر می‌گردم سمت حافظ. دیروز هم تو دفتر نشسته بودم و به این فکر می‌کردم که دلم می‌خواد یکی از اون بیت‌های نابش رو به یاد بیارم که بتونم مثل ذکر تکرارش کنم و حدس بزن کدوم اومد؟ 

در این بازار  اگر سودی‌ست با درویش خرسند است، خدایا منعم‌ام گردان به درویشی و خرسندی.


نظرات 6 + ارسال نظر
پَری چهارشنبه 3 اسفند 1401 ساعت 13:18

بله حق با شماست. من هیچ مخالفتی با فرمایشات شما ندارم. منتها شما گویا با این پیش‌زمینۀ ذهنی کامنت‌های من رو می‌خونید که من با حرفاتون مخالفم و برای درستی حرفاتون مدرک می‌آرید. در نتیجه این باعث می‌شه کامنت‌های من رو درست نخونید. معلومه که هر شاعر، فیلسوف یا هر آدم دیگه‌ای رو باید با توجه به بافت زمانی و مکانی مختص به خودش "نقد" و "بررسی" کرد. اما من صرفاً از احساسم گفتم «جورایی دلم باهاشون صاف نمی‌شه» یا «ولی در نهایت «دلم» می‌گه تُف تو شعر زیبا و حکمت‌آموزی که این‌جوری سروده شه :(»، آیا قصد نقد داشتم؟ خیر. آیا در جایگاهی هستم که بخوام بزرگان شعر و ادب رو نقد کنم؟ خیر.
شما می‌تونید به یکی بگید تُف تو احساست. ولی نمی‌تونید به‌ش بگید احساسش غلطه و "بر خطاست"، دقیقاً به این دلیل خودتون گفتید:«نخست این‌که بله، درنهایت این جزو حقوق حقۀ شماست که انتخاب کنید از کدوم شاعر خوشتون می‌آد از کدوم شاعر خوشتون نمی‌آد» . آیا دیدگاه نادرستی موجب این احساس شده؟ بله بسیار ممکنه. آیا من اعتقاد صددرصدی در درستی افکارم دارم؟ خیر، «و البته که من روی دیدگاهم تعصب خاصی ندارم، لذا حله.»
من دلیل این حد از جبهه‌گیری‌تون نسبت به کامنتام رو نمی‌فهم. جالبه شما من رو به چیزی متهم می‌کنید که اتفاقا خودتون دارید انجامش می‌دید. «تعمیم و تحمیل» ذهنیت ایران قرون وسطا به « ذهنیت آمریکای شمالیِ قرن 21"! من. یعنی چی؟ چون اون زمان این موضوع قبحی نداشته و احساس بد ایجاد نمی‌کرده، الآن من هم دقیقاً همین‌طوری باشم و حق ندارم احساس بدی داشته باشم؟ دقیقاً با چی دارید مخالفت می‌کنید بزرگوار؟

چون مطمئنم حال هر دو طرف از ادامه دادن کامنت‌ها بد می‌شه. همین‌جا تمومش می‌کنم و ادامه نمی‌دم. حالا دوست داشتید همین کامنت رو هم تأئید کنید و به‌ش پاسخ بدید، اگر دوست نداشتین هم این کار رو انجام ندید. در هر حال واسه من فرقی نمی‌کنه و به من ربطی هم نداره.

به‌هرحال سیر وقایع مکتوبه گرامی. شما یه کامنت گذاشتید من هم به شوخی و خنده طبق رسم معمولم جواب دادم. می‌تونستید همون‌جا قضیه رو درز بگیرید، اما لابد احساس کردید که نه، کامنتم به تحشیه نیاز داره و قس علی هذا...
جالبه که تو کامنت دوم فاز دانای کل هم برداشتید و از روی یه سری شنیده و حکایت و فرازهای خاله‌زنکی در حاشیۀ ادبیات فارسی، اومدید «نظربازی» و «شاهدبازی» رو برامون شکافتید. دستتون هم درد نکنه.
درنهایت احساسات شما هم متین و معقول.

پَری چهارشنبه 3 اسفند 1401 ساعت 01:25

هرچند که کاملاً واضحه، اما گویا لازمه که بگم این برداشت اشتباه شما از کامنت منه. من نظرم رو نه تعمیم دادم و نه تحمیل کردم. هیچ کجای کامنتم نشونه‌ای از تعمیم و تحمیل وجود نداره و حتی نگفتم حرفم درسته، ضمن این‌که موافق چنین کاری هم نیستم.

ببینید، شما ذهنیت آمریکای شمالیِ قرن 21 (دربارۀ پدوفیلیا و سن رضایت و غیره) رو برداشتید بردید ایران قرون وسطا و طبق اون قضاوت اخلاقی می‌کنید و می‌گید که «تُف تو شعر زیبا و حکمت‌آموزی که این‌جوری سروده شه.» منظور من از تعمیم و تحمیل این بود. خب این کار اشتباهه. حالا اگه می‌خواید حافظ رو کنسل کنید، بسم الله. ولی آگاه باشید که ازلحاظ تئوریک دستتون پر از خالیه. این‌که بخش اول.
بخش دوم و جالب‌تر حتی اینه که شما یه گفتمان مسلطِ فرودست‌ساز رو بدون چون‌وچرا می‌پذیرید و بعد می‌خواید عالم و آدم رو براساس همون دسته‌بندی و قضاوت و تحلیل کنید. چرا؟ می‌گید که «در اغلب مواقع منظور از نظربازی و شاهدبازی، پدوفیلی و سوءاستفاده جنسی از بچه‌هاست (معمولا پسربچه‌ها) برام آزاردهنده‌ست.» اصلاً مفهوم کودکی مفهوم مدرنیه. در خیلی از جوامع حتی همون جوامعی که امروز دارن گفتمان‌های فرادستشون رو به شماها غالب می‌کنند، درگذشته چیزی به اسم کودک وجود نداشته که حالا در ذیل اون حقوقی براش تعریف بشه و سن رضایتی و غیره. وقتی به بلوغ می‌رسیدن دیگه اعضای جامعه‌ای بودند که باید درش کار می‌کردند و زادوولد و غیره. پس برقراری رابطۀ جنسی با چیزی که ما امروز به‌ش می‌گیم کودک، اون زمان بخشی از زندگی اجتماعی بوده. حتی همین الآن، تو خیلی از کشورهای دنیا سن رضایت 14 یا 15 ساله و بعضی جاها حتی کمتر. چرا باید سن رضایت در آمریکای شمالی با درصد کمی از جمعیت جهان، ملاک و معیار قضاوت برای همۀ مردم دنیا باشه؟


این هم لینک:
https://worldpopulationreview.com/country-rankings/age-of-consent-by-country

پَری چهارشنبه 3 اسفند 1401 ساعت 00:56

باور کنید من هم الآن انقدر که احیاناً به نظر می‌رسه، شیفته بحث نیستم جناب‌:)) هرچند بحثی هم نیست، صرفاً تفاوت دیدگاه‌ست‌. مطلقاً درست و مطلقاً غلطی هم در کار نیست. و البته که من روی دیدگاهم تعصب خاصی ندارم، لذا حله.

:)) باشه سرکار
ولی این واقعاً و حقیقتاً تفاوت دیدگاه نیست. این‎جا موضع درست و موضع غلط وجود داره و البته که شما برخطا هستید که استانداردهای خودتون رو تعمیم می‌دید و تحمیل می‌کنید به تمام فرهنگ‌ها در همۀ زمان‌ها.

لیلی سه‌شنبه 2 اسفند 1401 ساعت 22:34

چه خوب که حافظ رو این قدر خوب می‌فهمی که می‌تونی از فرمولاسیونهاش در لحظه‌های زندگی استفاده کنی. من هم سالهای سال دوستش داشته و دارم ولی رنگ دوست داشتنم عوض شده. یک زمانی یک دختر احساساتی دبیرستانی بودم و وزن شعر و بازی کلمات هم از اون طرف دیوونه‌ام می‌کرد، بعد کم کم به بعضی از مفاهیم توجهم جلب شد. واقعا صحن حافظیه برای من آرام بخشه امّا اگر حرف بازیهای کلامی باشه سعدی آدم رو دیوانه می‌کنه. ادبیات انگلیسی رو به شکل تخصصی نخوندم ولی گمان کنم تاثیر شعرها (در مواردی که خوندم) روی من کمتر از شعرهای فارسی یا حتی عربی است. درک فلسفی تو به درک اشعار پیچیده‌تر کمک کرده.گمان کنم بهتره اثر هنری رو جدا از مولف در نظر بگیریم مخصوصا وقتی مولف نیست و اعتباری هم به تذکره‌ها نیست.مهم این شعری است که در دست من است و من می‌فهمش

سعدی هم یه فصل عشقه خودش.
اون تیکۀ آخر که خطاب به پری گفت طلا بود :)))

پَری سه‌شنبه 2 اسفند 1401 ساعت 15:27

:))
ببین آخه چون در اغلب مواقع منظور از نظربازی و شاهدبازی، پدوفیلی و سوءاستفاده جنسی از بچه‌هاست (معمولا پسربچه‌ها) برام آزاردهنده‌ست. حالا من که از دسته بی‌خبرانم ولی منابع آگاه می‌گن در بین شاعران معاصر هم این ماجرا جریان داره یا داشته. حالا شاید نه در حد پدوفیلی ولی خب شاهدبازی مرسوم بوده یا هست همچنان. نمی‌دونم واقعا شاید هم از اساس (در دوره معاصر) شایعه‌ست. اون کتاب شمیسا رو هم نخوندنم، نمی‌دونم از شعرای معاصر هم چیزی گفته یا نه.
در کل شکی نیست که حافظ و امثال حافظ شعرای بزرگی بودن و شعرهای زیبا و آموزنده‌ای سرودند و این حرفا. ولی در نهایت دلم می‌گه تُف تو شعر زیبا و حکمت‌آموزی که این‌جوری سروده شه :(

نخست این‌که بله، درنهایت این جزو حقوق حقۀ شماست که انتخاب کنید از کدوم شاعر خوشتون می‌آد از کدوم شاعر خوشتون نمی‌آد. دو دیگر این‌که من حوصله ندارم این بحث رو این‌جا باز کنم، اما سربسته بگم که چیزی که شما الآن داری به‌ش می‌گی پدوفیلیا، قراردادیه که خیلی جاها پذیرفته نیست و این ذهنِ غربی‌شدۀ شماست که این خطا رو مرتکب می‌شه که برقراری اون رابطه با انسان زیر هجده سال در همه‌جا خطا و جرمه و این‌ها. سن رضایت یک مسئلۀ اخلاقی نیست، بلکه یک مسئلۀ اجتماعی و فرهنگیه.

پَری سه‌شنبه 2 اسفند 1401 ساعت 13:33

اعتراف می‌کنم که من علاقه‌ام به شعرای ایرانی و علی‌الخصوص حافظ، بسیار تحت تاثیر فعالیت《نظر‌بازی》 بزرگواران قرار گرفته و یه جورایی دلم باهاشون صاف نمی‌شه:(
یاد اون پستم افتادم که گفته بودم سعی می‌کنم اثر رو جدا از خالق اثر در نظر بگیرم. ولی یادمه خوشبختانه تو پست بعدیش اومدم ابراز ندامت کردم، چون نمی‌شه تحت‌تاثیر قرار نگرفت.

خوبه حالا گفته بود که در نظربازی ما بی‌خبران حیران‌اند :))

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد