خب، چه خبر؟ چه حال؟ چه احوال؟ بیاید بگید ببینم من نبودم چه کردید؟ کجاها رفتید؟ چیها خوردید؟ یاالله. خسّت به خرج ندید.
پ.ن.: الله اکبر، نمیدونم این چه رفتاریه میکنید. بهقول مادرم، به گربه گفتن شاشت دواست، کرد زیر خاک. زین پس کامنتدونی رو براتون میبندم که نطقتون وا شه عزیزان دلم :)
تو که میدونی حال و احوال و خبر من رو
چرا میپرسی
میگن ز گهواره تا گور دانش بجوی.
پی نوشت رو
به زبان ساده قبرستون بودم. مراسم چهلم پدربزرگم و از این داستانا...
+ البته هفته قبلش سفر بودم. همینقدر بی تعادل!
تسلیت میگم. تا باشه سفر و اینها باشه.
من درگیر استرس فاجعه بار رفتن به کولونوسکوپی بودم و حال به شدت مزخرف جسمی قبل و بعدش. جایی که قابل به عرض باشه و جذاب نرفتم متاسفانه ولی دیروز یه پاستای پپرونی بسیار خوشمزه خوردم, حالمم که متغیر
:)) هدف ما چیزی جز خنداندن شما نیست آخه.
ای داد بیداد، امیدوارم که سلامت باشی و استرست رفع بشه و بهجاش بازی و شادی بیاد.
چون اون زیر بد و بیراه گفتی اومدم یه چیزی بنویسم ولی خوب نه جایی رفتم نه چیزی.همونجا که بودم هستم و غذای سلف امروز خورش قیمه بود بد نبود.(ولی گربه پیپیش رو خاک میکنهها. ) من چراغ اول رو روشن کردم.ایشالا افرادی که زندگی پروداکتیوتری دارن بیان از سیر و سفرشون بگن
فردا پسفردا اگه شد یه قیمه میخورم دلی از عزا در میارم. خب وزنش درست در نمیاد با پیپی.
ماچ بهت که اینقدر خوبی :*