فکر می‌کنم به‌ش

ولی شاید اصلاً فکر نکردم به‌ش

فکر می‌کنم به‌ش

ولی شاید اصلاً فکر نکردم به‌ش

دو

هیچ‌وقت بیش‌تر از حالا ابتذالی که توی خواستنِ چیزهای به‌دردنخور هست تو ذوقم نزده بود. این چیزهای به‌دردنخور لزوماً چیزهای بد یا زشتی نیستند، صرفاً به درد من نمی‌خورند. دیشب اینستاگرام کسی را برای دنبال‌کردن به‌م معرفی کرد که مال گذشته‌های خیلی دور بود. روی پروفایلش کلیک کردم و افتادم توی سوراخ خرگوشی که ته نداشت. مرور آن تاریخ باستان یادم آورد که چه راه دراز جانکاه و بی‌سرانجامی را طی کرده‌ام تا از همۀ آن کثافت‌ها دور باشم. حالا فیلم هوای هندوستان کرده؟ گُه خورده. امروز صبح، بعد از دو سال زندگی تو یک سوییت کوچک با کلی گل‌وگیاه این را فهمیدم که کوچک‌ترین مانع سر راه نور و شمعدانی باعث خشکیدنش می‌شود.

نظرات 2 + ارسال نظر
samar یکشنبه 6 فروردین 1402 ساعت 11:14 http://glassbubbles.blogsky.com

چه جالب! چند روز قبل یه کافه رفتم که پاتوق شده و دقیقا تمام مدت توی ذهنم این دور میزد که چرا انقد زرد و سخیف شده یه سری چیزا! اومدم بنویسم دیدم حسش نیس, بعد که بیشتر انالیز کردم تو ذهنم دیدم نه اینطوری نیس من تغییر فاز دادم. به نظرم ابتذال نیس, شناختت از خودت و درونت بیشتر میشه و شروع میکنی به پس زدن و فاصله گرفتن از اون یه سری چیزا, نظر منه البته

باید از این دریچه هم به‌ش فکر کنم. ممکنه همین باشه.

لیلی جمعه 4 فروردین 1402 ساعت 08:51

چیزای به درد نخور ، مطالب غیر مفید ، وقتهای تلف شده، زندگیهای از دست رفته عبارات نامفهومی هستند.‌یعنی به درد بخور بودن از کجا معلوم میشه؟ من حس می‌کنم همه اینها یه جور remedy خانگی هستن برای دردهای درونی ما. تا وقتی درمان درستی برای اون چیزها پیدا نکردیم شاید ناخودآگاه به سمت ابتذال میریم.شاید هم غلط میگم.
عاشق شمعدانیها هستم.

نه، درست می‌گی اتفاقاً.
من تازه شمعدونی آوردم. هنوز بلدش نیستم خوب.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد