این روزها دارم انیمۀ ناروتو رو میبینم. البته ناروتو رو تموم کردم و الآن مشغول ناروتو شیپودنام. چیز زیادی هم نمونده از 500 تا اپیزودش. عاشق جهان داستانیش شدم و دغدغههایی که مطرح میکنه. تکتک شخصیتها و قصههاشون. تا اینجا از میناتو و ایتاچی از همه بیشتر خوشم اومده. بعید میدونم نظرم عوض بشه. خلاصه این از این. یکی از دلایل اینکه غیبتم اینجا اینقدر طولانی شده و فاصلۀ بین یادداشتها زیاد شده و خلاصه اینجا تار عنکبوت بسته، اینه که تنبلیم میآید. خیلی هم زیاد. بعد هم، واقعاً نمیدونم چی بنویسم. سبک زندگیم هم کلاً عوض شده. دیگه تنها زندگی نمیکنم و اون خلوتی که لازمۀ وبلاگنویسیه رو ندارم. ولع معاشرت و دوستیابیم هم چند وقتی میشه رخت بربسته و رفته. نه اینکه دیگه دنبال آدم باکیفیت نباشم، هستم هنوز، اما آهستهتر و اینها.
خونهمون مورچه زیاد داره، و مورچههاش خیلی جالبان. از همون اول، با رفتارشون نشون دادن که یه قرارداد نانوشته بینمون جاریه. هرچیزی که توی کابینت باشه و درست بستهبندی شده باشه، مال ماست (یعنی ما دو تا آدمی که اینجا زندگی میکنیم)، ولی هرچیزی که روی کانتر باشه یا روی زمین ریخته باشه یا روی میز عسلی باشه مال مورچههاست. خوشم اومده از مرامشون.
صندوق جیمیلم پر شده از ایمیلهایی که دوست ندارم باز کنم. کاش یکیتون که اشاره نمیکنم بهش خودش بفهمه باید چی کار کنه.
آهنگ بعدی کانالم ژاپنی و بسیار قشنگه. میریم که داشته باشیم.
من کورم پس
بیدقتی عزیزم :)
خوب صد بار گفتی ادرسش رو نزاشتی استاد
گذاشتهام :)
عرضم به خدمتت که مگه شما کانال داری؟
اگر بله چرا رو نکردی پس
دوم این که زیر سقف زندگی کردن با کسی خودش کلی انگیزه نوشتن میده که ...
صدبار همینجا گفتم :)) البته کانال موسیقیه.
انگیزه شاید بده ولی مجالش رو میگیره.
مورچه ها همیشه منو یاد ژاپنیها میندازن
چطور؟